جدول جو
جدول جو

معنی حب القنا - جستجوی لغت در جدول جو

حب القنا
(حَبْ بُلْ قَ)
عنب الثعلب. (داود ضریر انطاکی) (اختیارات بدیعی). تاجریزی. حب ّالفنا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ بَ قُلْ فَ)
ابن البیطار گوید: هو المرزنجوش. و در بعض نسخ حبق القنا آمده است. و در منتهی الارب نیز حبق القنا آمده است و آن رابا مرزنجوش و حبق الفیل مرادف گفته است، و مرادفهای مرزنجوش کلمات ذیل است: مرزنگوش. ریحان داود. شمشرا. عنقر. مرزگوش. عیسوب. مروس اقطی. انجرک. سمسق. باسبوس. کحلا. آذان الفار. سمسیمون، و در بعض لغت نامه ها به کلمه حبق الفنا معنی روباه تربک داده اند که به معنی تاج ریزی (عنب الثعلب) است. قنا. و رجوع به دزی ج 1 ص 245 شود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُسْ سِ)
حب القنیدی
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قَ)
کرم کدو. کدودانه. نوعی کرم انگل که در لولۀ هاضمۀ ذوات الفقار یافته شود. شکل این کرم مائل به پهنی و بندبند است و درازای آن تا چندین گز رسد. و مرحلۀ اول زندگانی او در گوشت خوک بود. و شیخ در قانون گوید: و اصناف الدیدان اربعه، طوال عطام و مستدیره و مستعرضه و هی حب القرع و الصغار. و در علاج حب القرع گوید: الأدویه التی هی اخص ّ بحب القرع، هی القطران و یستعمل فی الحقن و الاطلیه و البرنج و لبه و السرخس و قسطالمرّ و قشور اصل التوت و عصارته و القنبیل و شحم الحنظل و الصبر و الشنجار عجیب فی العراض و قشور اللبخ و اظن ّ انه ضرب من السدر او الازادرخت و مما یخرجها بلااذی ان یشرب ثلاثه اواق من عصاره الراسن الطری فانه عجیب جداً. و صاحب ذخیره گوید: کرمی کوتاه (؟) و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و قولون افتد. و در جای دیگر گویدکدودانه بعدد بسیار بود - انتهی. و حق این است که در ابتداء حب القرع نام هر یک از بندهای این کرم بوده و بعد اطلاق بر مجموع آن شده است، تخم کدو. تخمۀ کدو. صاحب تحفه گوید: به پارسی تخم کدو گویند سرد و تر است در دوم سرفۀ گرم را نفع دهد و تشنگی را دفع کند و شربتی از او سه درم تا پنج درم است. و صاحب اختیارات گوید: بپارسی تخم کدو گویند بهترین آن بود که آب شیرین خورده باشد و طبیعت وی سرد و تر بود در دویم. سودمند بود جهت تبهای صفرائی و مقدار مستعمل از وی سه درم بود سرفۀ گرم و خشک را نافع بودو چون با نبات بخورند تشنگی بنشاند و عسرالبول که از حرارت بود زایل کند. اسحاق گوید مضر است به مثانه و مصلح وی تخم کرفس بود. جالینوس گوید بدل آن در کسرحدت ادویه کتیرا بود - انتهی. صاحب تحفه در باب دوم از قسم دوم در علاج حب القرع گوید: حب الدیدان الطوال وحب القرع، کیل دار. فلفل ابیض برنج کابلی مقشر قنبیل ملح هندی دو مثقال ترمس شش مثقال شیح ده مثقال تربد 15 مثقال قسط مرّ صاف هفت درم. شربتش پنج درم با آب راسن تر. و نیز در علاج دیدان طوال گوید: حب الدیدان الطوال برنگ. مقشر هلیلۀ اصفر، آمله 5 مثقال و نیم، تربد ابیض سه مثقال، فانید مثل ادویه، شربتش سه درم با آب گرم. (تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قُ)
خیشفوج. ککچه. پنبه دانه. (مهذب الاسماء). گرم و تر است در اول ضیق النفس و سرفه را نفع دهد و طبع را نرم دارد شربتی از او هفت درم است. و صاحب اختیارات گوید: خیشفوج است بپارسی پنبه دانه گویند. بهترین وی بزرگ و مغزدار بود و طبیعت او گرم و تر است در دویم و گویند سرد است نافع بود جهت ربو و سینه را نیکو بود و سرفه را نافع بود و طبع را نرم دارد مقدار مستعمل وی هفت درم باشد و گویند مضر بود بگرده و مصلح آن خمیر بنفشه (؟) بود و بدل آن تخم کنگر بود
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قُ)
ماش هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب کلب (؟) هند است. حکیم علی در شرح قانون ابوعلی سینا گوید بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیه (؟) و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز (؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل به تدویر و شیرین، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح، اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه. و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ. گرم در سوم و خشک در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است... بغایت مفتت حصاه گرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّۀ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیگر چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح آن عسل. مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاه. چنانکه در سند سنگ تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند - انتهی. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس محرق، حب القلت. ودع محرق - انتهی. داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت، بالمثناهالفوقیه و هو بالنقر التی فی الجبال، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استداره ما، حاد، حرّیف، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً ببرده و رطوبته کما قیل. قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و الطحال و تحسین اللون. یضر الرئه و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها. و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی. ابن البیطار گوید: حب القلت، قال ابوالعباس النباتی، بالتاء المنقوطه باثنتین من فوقها و اللام قبلها مفتوحه. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبه السوداء المسماه بالبشمه الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقه و احمر الی الدهمه. لون حبهالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاه المثانه. و اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجاره التی یریدون قطعها فتلین للقطع. (لی) : قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفه المذکوره بالقاهره المحروسه مع بعض التجار ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقاله الثالثه من کتاب دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف. و صاحب تحفه گوید: بفارسی ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل به رطوبت است. بغایت مفتت حصاه گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیرو مفتح سدۀ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُل ؟)
در تذکرۀ انطاکی بمعنی شاهدانه آمده است و ظاهراً تصحیف حب القنب است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ)
پستۀ غالیه. (بحر الجواهر) (ریاض الأدویه). تخم غالیه. فستق الهاویه. جوزبوا. جوزبویا. جوزالطیب. چارگون. جارگون. شوع. صاحب اختیارات گوید: دانه ایست به شکل فستق اما پوست وی تنک بود و سهل شکن باشد و آنرا فستق الهاویه خوانند و در طعم وی تلخی بود با قبض و بهترین وی بزرگ و خوشبوی بود و طبیعت وی گرم است در سیم و گویند تر است در اول، سودا و بلغم رانافع و مقدار مستعمل روزی تا دو درم بود جلاء بدهد وثآلیل و کلف و دانه هائی که در روی پیدا میشود و جرب و حکه را نافع بود و سدّۀ جگر و سپرز بگشاید و صلابت آن نرم کند چون با آرد کرسنه ضماد کنند، و اسحاق گوید مضر است به جگر و مصلح وی رازیانه است و دیسقوریدوس گوید بدل وی به وزن وی قشورالسلیخه بود و گویند بدل آن به وزن آن فوه و نیم وزن آن قشورالسلیخه و ده یک آن بسباسه بود و آن را به شیرازی تخم غالیه خوانند. و صاحب تحفه گوید: دانه ایست کوچکتر از پسته و مدوّر و در غلافی مثل غلاف لوبیا و با اندک تلخی و پوست اوسفید و رقیق و درخت او بزرگتر از درخت گز و برگش شبیه برگ بید و بسیار سبز و گلش مثل ریحان و آژده. در دوم گرم و خشک و مفتح سدّۀ جگر و سپرز و مسهل بلغم خام و عصارۀ او مقیی ٔ و آشامیدن جرم او با آب و سرکه جهت سپرز مجرّب و فتیلۀ او جهت رعاف و سنون آن جهت استحکام لثه و ضماد او جهت اورام صلبه و تشنج و مفاصل و ضعف و صلابت جگر و سپرز و مواد سوداوی و بلغمی و کلف و جرب و حکه و با بول جهت ثآلیل نافع و مقیی ٔ و مضر جگر و معده و مصلحش رازیانه و قدر شربتش تا دودرم و بدلش یک وزن و نیم او سلیخه و عشر او بسباسه و روغن او جالی و محلل و جهت درد گوش و دوی و طنین ورفع ثآلیل و شقاق مزمن و نرم کردن عصب و درد دندان و اوجاع بارده و فالج و امثال آن و تحلیل ورم جگر و سپرز و بواسیر و با مصطکی جهت قی بلغمی و ضماد او باعنبر جهت نزلات بارده و سردی دماغ و جرب و حکّه و تقشر جلد و قلع آثار قروح و آشامیدن یک مثقال او با آب و عسل مهیج قیی ٔ و مسهل و با آب سرکه جهت تنقیۀ جگر و سپرز و پنج درهم او مسهل رطوبات رقیقه و مضر معده و مصلحش انیسون و چون داخل طیوب کنند متکرج نمیشود. و در مخزن الأدویه آمده است: به پارسی پستۀ غالیه گویند. گرم است در دوم و تر است در اول، کلف و خیلان را ببرد و جرب و خارش اعضاء را نفع دهد و صلابت سپرز را سودمند آید و شربتی از او دو درم تا سه درم است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ بَ نَ)
وندانه. رجوع به حبهالخضراء و حب البطم شود
لغت نامه دهخدا
(حُقْ قُلْ قَ)
مغاکی پس گردن. میان پس گردن. (مهذب الاسماء). گوی که زیر سر در پس گردن است
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ قَ نَ)
شاهدانه. (دهار). شهدانج. حب الفتیان. کنودانه. (مهذب الاسماء). کنب دانه. شاهدانج. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَبْ بُلْ ؟)
تاجریزی. عنب الثعلب
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ قُلْ قَ)
مرزنجوش. (منتهی الارب) (داود ضریر انطاکی). مرزنگوش. و در تاج العروس و ترجمه ترکی قاموس، حبق الفتی و در بعض لغت نامه ها، حبق الفنا آمده است. و دزی حبق القثا نیز آورده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حب القطن
تصویر حب القطن
ککچه پنبه دانه از گیاهان پنبه دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب القرع
تصویر حب القرع
تگرگ، کرم کدو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب القنب
تصویر حب القنب
شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الرند
تصویر حب الرند
حب الغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البنه
تصویر حب البنه
ازریشه پارسی بنه چاتلانقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب البان
تصویر حب البان
بانگ از داروها گوزبویا جوزبویاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب القنیس
تصویر حب القنیس
شاهدانه توضیح ممکت است که این کلمه محرف حب القنب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب النسا
تصویر حب النسا
سیفلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الهان
تصویر حب الهان
حب الهال، حب البلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبق القنا
تصویر حبق القنا
مرزنگوش از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب الفنا
تصویر حب الفنا
سگ انگور روباه تربک از گیاهان میوه تاجریزی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب السناد
تصویر حب السناد
دانه گیاه قنیدی
فرهنگ لغت هوشیار